داستانها و نکات تربیتی برای حسین و حسام

داستان مسلمانی خودمان را آسان نفروشیم

1397/1/6 11:08
نویسنده : وحید پرهام
23 بازدید
اشتراک گذاری

مقيم آمریکا بود.
تعريف مي کرد که يك روز سوار تاکسي مي شود و کرايه را مي پردازد.
راننده بقيه پول را که برمي گرداند ۵۰ سنت اضافه تر مي دهد.

مي گفت: چند دقيقه اي با خودم کلنجار رفتم که پنجاه سنت اضافه را برگردانم يا نه؟
آخر سر بر خودم پيروز شدم و پنجاه سنت را پس دادم و گفتم آقا اين را زياد دادي
گذشت و به مقصد رسيديم.
موقع پياده شدن راننده سرش را بيرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم.
پرسيدم بابت چي ؟ گفت مي خواستم فردا بيايم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمي مردد بودم. وقتي ديدم سوار ماشينم شديد خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر پنجاه سنت را پس داديد بيايم. فردا خدمت مي رسم.

تعريف مي کرد: تمام وجودم دگرگون شد حالي شبيه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالي که داشتم اسلام را به پنجاه سنت مي فروختم!
"مردم را با عمل خود به اسلام دعوت کنيم"

داستان های معنوی، صفحه ۱۸۸
مصطفی نیک اقبال

والدین گرامی دقت کنیم که هر عملی انجام میدهیم،فرزندانمان میبینند و در اذهانشان هک میشود.فردای قیامت جوابگوی تک تک اعمال و رفتارمان هستیم.
اخلاق و منش اسلامی ما جوابگوی همه ی نیازهای فرزندانمان خواهد بود.

•••••••┄┅┅✹🌺✹┅┅┄•••••••
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)